سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ مردم نزد خداوند، کسی است که مردم از زبانش بترسند . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :50
بازدید دیروز :17
کل بازدید :1067629
تعداد کل یاداشته ها : 113
103/9/5
11:40 ع



یک کوچه بن بست که من ساکن آنم
پس رفته ترین کوچه این دور و زمان است
بسیار بلاها به سرش آمده ،اینک
درد از سر و ازصورت این کوچه عیان است
خفته است اهالی همین کوچه به غفلت
 از غفلت ما حال هوایش خفقان است
کنج دل این کوچه چو من پرشده از زخم
کاری تر از هر زخم فقط زخم زبان است
بس زخم زبانها که شنیدیم ولی باز
این زندگی نکبت ما در جریان است
از کوچه ما کوچ نمودند گروهی
قصد دگر افراد همین کوچه همان است
در کوچه بالاتر و بهتر تر از اینجا
شادی و شعف در حد فوج و فوران است
درکوچه ما جان به لب خلق رسیده
در کوچه بالا همه در امن و امان است
از جنس خرافات .کلاهی به سر ماست
جمعیت این کوچه چومن اهل گمان است
اهلش همگی اهلی و فرمانبر و ساکت
گویی که سر گله سگ و چوب شبان است
در کوچه بالا سر و کار همه با سود
در کوچه ما عاید هر شخص زیان است
در کوچه بالا پله و پول زیاد است
در کوچه ما جیب تهیدست تومان است
در کوچه بالا نشود کار کسی لنگ
چون نسبت آنها به فلان ابن فلان است
در کوچه ما شغل ندارند جوانان
هر مفسده و جرم و تباهی است از آن است
در کوچه بالا سخنان روح نوازند
 شاید که چپاولگرهمان چرب زبان است
صد دزدی و صد غارت آن کوچه هویداست
صد حیف هزاران دگر نیز نهان است
زآن روست شده کوچه ما زیر خط فقر
گفتیم و بگفتند که این خط و نشان است
در کوچه بالا نه جهنم نه معاد است
در کوچه ما وعده حور است و جنان است
در کوچه بالا همه گویی که جوانند
در کوچه ما از همه بیچاره جوان است
در کوچه بالا به کسی پیله نبندند
در کوچه ما بر سر اندیشه سنان است
در کوچه بالا همه جا فرط رفاه است
چرخ فلک هم بر سرآن کوچه روان است
 آنجا به غذاهایی رژیمی شده عادت
در کوچه ما دغدغه روزی و نان است
در کوچه بالا همه در سیر و سیاحت
اینجا همه در فکرگذار و گذران است
گویی که در آنجا همه سال بهارست
در کوچه ما فصل زمستان و خزان است
در کوچه بالا گل و بلبل بغل هم
در کوچه ما آه بغل دست فغان است
در کوچه ما جربزه گفتن حق نیست
شاید همه را مقصد و مقصود برآنست
امروز از این کوچه نپرسید سئوالی
مرد و زن این کوچه ز فردا نگران است
شاید که گذشتست آیاز از خط قرمز
یا جان به لبش آمده و سیر زجان است
گفتند و شنیدیم ولی باز بگویم
آنرا که عیان است چه حاجت به بیان است

حسن رحمانی – آذر96